نه تو می مانی ونه اندوه ونه هیچکس از مردم این آبادی ونه آن حباب دل نگران لب حوض ازکوتاهی آن لحظه شادی گو اینکه هیچ نبوده است!  ...آنچنانی که فقط خاطره خواهد ماند! لحظه ها عریانند!به تن لحظه ی خود جامه اندوه مپوشان هرگز! آتشی نمى سوزاند ابراهیم را!و دریایى غرق نمی کند موسى را!کودکی، مادرش او را به دست موجهاى نیل می سپارد!تا برسد به خانه ی فرعونِ تشنه به خونَش.دیگری را برادرانش به چاه مى اندازند سر از خانه ی عزیز مصر درمی آورد مکر زلیخا زندانیش می کند اما عاقبت ازسقوط به سعود می رسد وبر تخت ملک می نشینداز این قِصَص قرآنى هنوز هم نیاموختی ؟! که اگر همه ی عالم قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند و خدا نخواهدنمی توانند! او که یگانه تکیه گاه من وتوست 
پس!
به تدبیرش اعتماد کن! به حکمتش دل بسپاربه اوتوکل کن!


یامن طلبنی وجدنی